آنتون چخوف
ایران
ایران
یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, :: 10:58 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

 

تقدیم به دوست عزیز آقای دکتر مهران معمارزاده

طبیب بود، اما دلداده ی هنر و ادبیات. جایی گفته بود "طب همسر شرعی من است و ادبیات معشوقه ام". در ابتدا غم نان دست او را به نوشتن برده بود اما لختی نپایید تا نبوغ ادبیش شهره ی آفاق شد. شیوه ای که در روایت به کار بست- "جریان سیال ذهن"- همان بود که بعدها بدست نویسندگانی چون جیمز جویس شرح و بسط داده شد. ساختار سنتی داستان را در هم شکست اما از دشواری که بر خوانندگان تحمیل می کرد متاسف نبود، معتقد بود هنرمند باید پرسشگر باشد نه پاسخگو. چون قریب به سه دهه از عمر را سپری کرده بود راهی سفری به شرق روسیه شد: جزیره ی ساخالین(شمال ژاپن). آنچه در شهر تومسک مشاهده می کرد او را به تنگ می آورد. "نهایت پست شدگی آدمی"، مشاهدات او از زندگی مردم در این شهر بود که در داستانهای او نیز نمود پیدا کرد. مردمان تومسک نیز به تلافی توصیفی که از جانب او از شهرشان می شنیدند مجسمه ای تمسخر آمیز از او را در شهر بر پا ساختند. در بهار سی و یک سالگی، با وجود وحشتی که از ازدواج در خود می شناخت، به دور از هیاهو ، با زنی که او را از زمان تمرینهای تئاتر می شناخت ازدواج کرد. اما شرط او در ازدواج این بود که همسرش در مسکو و وی به دور از او در شهر یالتا زندگی کند. در نامه ای به دوستی قدیمی نوشته " همسری چون ماه می خواهم که نه هر روز در آسمانم هویدا باشد"!

او که شرح حال و زندگانیش خود به داستان میماند، سرانجام و مرگش نیز خود حکایتی است که در داستانی از ریموند کارور باز آفرینی میشود! همسرش اینگونه شرح واقعه را می دهد: آنتون صاف نشست و به شکل واضح و بلند در حالیکه تقریبا اصلا آلمانی نمیدانست به زبان آلمانی گفت: "دارم می میرم". پزشکش به او تزریقی انجام داد و برایش شامپاین تجویز کرد. انتون کمی با جام بازی کرد، سپس لبخندی زد و گفت: خیلی وقت است که شامپاین ننوشیده ام. شراب را به تمامی نوشید سپس دراز کشید و همچون کودکی که به خوابی آرام فرو رود، از دنیا رفته بود."

جسدش را با وسیله ای که مجهز به یخچال جهت نگهداری خرچنگ تازه بود به مسکو بردند. این خود سبب رنجش ماکسیم گورکی شد که در زمره ی دوستان او بود. در مسکو بسیاری از عزاداران به اشتباه در مراسم تشییع جنازه ی یک ژنرال ارتش روسی شرکت کردند! پیکر او در کنار مزار پدرش به خاک سپرده شد.

گزیده ای از داستان "درد دل" اثر چخوف را پیشتر به فارسی برگردانده ام: اینجا را کلیک کنید.

                              

                                         



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 835
بازدید کل : 59586
تعداد مطالب : 178
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1



weblogbartar.ir
weblogbartar.ir
پرشین چت بهترين چت روم فارسي با محيط زيبا و جذاب
کاربر:
رمز: